آرمانآرمان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

آرمان من

پسر نازم

سلام  دوس جونا     مامی دوباره چمش منو دور دید و اومد مطلب گذاشت:   الهیی من قربون اون چمشات بشم الان مثل یه فرشته کوچولو خوابیدی   چقدر وقتی خوابی دلم  برای چشمهای نازت و خنده هات تنگ میشه   نمیدونی چه قدر دوستت  دارم  خدارو شکر میکنم  برای بودنت.   خیلی شیرین وبامزه شدی  تمام تنهایی های منو پر کردی واقعا"   خدا را به خاطر وجود زیبا ت تو زندگی  شاکرم   گلکم  این روزا خیلی به من وابسته شدی  همش تو خونه راه میری   میگی کجایی ؟اینقد این کلمه رابامزه وبی غلط میگی که گاهی یه جا ...
4 ارديبهشت 1392

در دامان طبیعت

سلام این روزها را بهتر از هر زمانی دوست دارم !!چون همه از خواب زمستونی بیدار شدن وتصمیم گرفتن بزنن به کوه ودر ودشت    چند روز پیش با کل ایرانیای  مقیم اینجا رفتیم دامنه طبیعت  خیلی قشنگ وزیبا بود  ناهار کباب خوردیم و یه عالمه بازی کردیم وخلاصه خیلی خوش گذشت. منم که اولش گیر دادم به دوچرخه یه پسر کوچولو و اینقدر گریه کردم  تا طفلی حاضر شد دوچرخه اش را به من بده بعد رفتیم کنا رودخونه و  هرچی سنگ اونجا بود زدم توی آب .از چاقاله های درختا هم چند تایی  خوردم تا مامی را از دل دردهای شبانه بی نصیب نذارم  !!!!   طبیعت...
3 ارديبهشت 1392

یه روز پرماجرا

سلام گلی ها دوباره خودم اومدم من نمیدونم مامانی پست قبلی اومد جواب ایمیل بده یا منو ضایع کنه البته حرفهای مامانی رو زیاد جدی نگیرین یه روز اینقد قربون صدقه ی   من میره همش از این ترانه ها برام میخونه :عزیزم تمیزم امیدم نفسم   الهی دورت بگردم خدا گل آفریده آ منو میگیره تو بغلش انقد بوسم میکنه    آیدا وبابایی کلی حسودیشون میشه   یه روز میگه :وای آرمان خسته ام کردی چیکار کنم از دست تو !!!!!! خب من خیلی با استعدادم میخوام همه جا سربزم وبه همی چی دست بذارم تا  شکوفاترهم بشم اما مامانی به این کارهای من میگه خرابکاری وشیطنت   مثلا"دیروز رفتم سر کیسه برنج وحسابی برنج بازی کردم خیلی با حال ...
28 فروردين 1392

نوروز در بیشکک

    یه ایمیلی از طرف یکی از دوستای مامانی اومده بود که اینجا تعطیلات چندروز بودوچطور گذروندیم مامانی هم که این روزا عشق وبلاگه جواب ایمیل دوستش را تو وبلاگ من اینطور نوشت:   سلام بهناز جون سال نو مبارک اینجا تعطیلات از روز اول فروردین شروع شد تا سیزده بدر. شنیدم ایران چندروز قبل از سال تحویل وچندروز بعداز سیزده ادامه داشته   خوش به حالتون البته اصلا"حسودیم نشد چون همین سیزده روز هم آیدا جیگرمون رو خورد از بس گفت کجا بریم حوصلم رفت و...خوب ماهم تمام تلاشمون رو کردیم که  به بچه ها حسابی خوش بگذره یه روز بردیمشون شهربازی یه روز پاتیناژ ویه روز هم رفتیم بیرون شهر بقیه اش ...
23 فروردين 1392

تولدبابایی

یه سلام بهاریه  شاد     امرو هفدهم فروردین روزتولدباباییه. .من ومامانی وآیدا به بابایی افتخار میکنیم چون بابای من مهربون ترین و خوب ترین بابای روی زمینه. بابایی جونم  میخوام بدونی خیلی خیلی دوستت داریم و قدر همه زحمت هایی که میکشی رو میدونیم. بابایی از اینکه هرروز برام دوش(گوشت)میپزی وآبش رومیچلونی وبهم میدی تا کمبودآهنم جبران بشه ازت ممنونم بابایی جونم خیلی خیلی لذت میبرم وقتی باهام بازی میکنی وباهم میخندیم ومنو سرگرم میکنی تا مامانی به کاراش برسه   بابای گلم وقتی منو دعوا میکنی بازم دوستت دارم چون بعدش مهربون ترودلسوزتر میشی      &...
17 فروردين 1392

30 ماهگی

سلام دوستان خوبم Happy Birthday To ME امروز ۳۰ ماهه شدم. دو سال و نیم از عمرم میگذره! شاید کم به نظر برسه!! ولی تو این مدت خیلی چیزا یاد گرفتم و خیلی چیزا یاد دادم!!! تعجب نکنید! خیلی چیزا به مامان و بابام یاد دادم! یادشون دادم چطور میشه آدم از خیلی چیزا که دوست داره به خاطر اونی که دوست تر داره بگذره! یادشون دادم چطور تو اوج عصبانیت میشه به یه شیرین کاری خندید! و خیلی چیزای دیگه! خدا رو شکر که جمع چهار نفره ما خوش بخته.   چند وقتی هست که همراه با مامان دعا میکنم!دست های کوچولوم رو میگیرم بالا و به مامان گوش میدم که مثلا میگه...
11 فروردين 1392

عیدانه

یه سلام شاده شاد بچه ها خوش میگذره؟تعطیلات داره تموم میشه ها خیلی فرک کردم عیدی چی بهتون بدم امیدوارم از این عیدی خوشتون بیاد راستی عیدی ما یادت نره   ۱۰  روش برای آزار و اذیت مامان و بابا ۱- حرکات مامان و بابا رو زیر نظر داشته باشین اگر دیدین به کنترل دست زدن و یا خواستن تلوزیون ببینن فورا جلوی تلوزیون ظاهر بشید و بگید می خوام کارتون ببینم!! لزومی نداره بعد از روشن شدن کارتون حتی نیم نگاهی به کارتون مذکور بیندازید فقط حواستان باشد که مامان و بابا کانال عوض نکنند!! ۲- همین که سوار ماشین یا هر وسیله نقلیه شدید مقصد را بپرسید. و بعد مثلا اگر مقصد خانه خاله بود در طول راه ه...
5 فروردين 1392

سال نو

سلاااااااااااام   یه سلام نو و تازه توی یه سال جدید سال نوتون مبارک. امیدواریم سال خوبی رو شروع کرده باشین. خوش میگذره؟به من که داره خوش میگذره اینقد مهمونی رفتیم که نگو عید تازه متوجه شدم که چه قدرعموها وخاله های مهربون دارم که تا حالا ندیدمشون مامانی اما دلش برا پدرجون ومامانجون تنگ شده بابایی بهش میگه بچه ننه موقع سال تحویل من خواب بودم عیدی من به مامانی این بود که اسمش را یاد گرفتم مامان مرمر مامان اینقد ذوق کرد هزارتا بوسم کرد این عکس سفره ی هفت سینه رو میز چیدن که دست من بهش نرسه.خسیسا!!       اما من بالاخره خودم رسوندم بهش !!!!!!!!   اینم منو بابایی و...
3 فروردين 1392

مروری بر سال1391

    سلام دوستای نازنینم تاچندساعت دیگه سال ۱۳۹۱ تموم میشه و وارد یه سال جدید میشیم برای من سالی که گذشت: پر از رشد بود رشدفکری ورشدجسمی خیلی چیزها که سال گذشته برام نامفهوم بود الان برام معنا گرفته امیدوارم توسال ۱۳۹۲ من وهمه دوستای کوچولو بیشتر یاد بگیریم و تواناتر بشیم ببلاگم را ساختم وکلی دوست خوب پیداکردم خدارا شکر که خاطراتم اینجا ثبت میشه به ایران سفرکردم و ازچند کشور همسایه دیدن کردم(قزاقستان.ترکمنستان.ازبکستان.سمرقندوبخارا و...) سالم رفتیم وبرگشتیم خدایا شکرت برای اولین باربه مشهدرفتم خیلی چسبیدخدایا زیارت امام رضا رادوباره نصیبم کن اینم چندتا عکس از سفرنامه۹۱ ترکمنستان با سا...
30 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان من می باشد