چرا؟؟؟؟؟؟
سلام دوست جونا
این روزها من فوق العاده پرحرف شدم! لحظه یا ثانیه ای نیست که ساکت باشم. یا یه قضیه از مهد برا تعریف کردن دارم یا دایم دارم از مامان سوال میپرسم .
اول تمام جمله هایی که میشنوم یه چرا میذارم و میپرسم بعد اول جوابی که بهم میدن دوباره یه چرا میذارم و میپرسم!خلاصه همین جوری بحث ادامه پیدا میکنه تا مامان این شکلی میشه:
مامان:آرمان کنترل رو بده
من:چرا میگن کنترل ؟چرا نمیگن قطار؟؟؟
مامان:آرمان لباس بپوش بریم بیرون
من: چرا لباس بپوشم؟؟؟
مامان :هواسرده سرما میخوری
من:چرا سرده من سرما دوست ندارم بخورم؟؟؟
مامان:باشه عزیزم نخور حالا بیا لباس بپوش بریم خونه خاله
من:چرا پویا(پسرخاله ام) به خاله میگه مامان؟؟؟
مامان:
چرا به این میگن توپ چرا نمیگن دایره؟؟؟چرا به این میگن کلاه چرا نمیگن پلیس؟؟؟؟
چرا مامان که برا نقاشی های من ذوق زده میشد با دیدن این صحنه ذوق مرگ شد؟؟؟؟
چرا زاینده رودی که اینقد برای جاری شدنش ذوق کردیم تمیز نبود وبابای من خیلی متاسف شد؟؟؟
چرا من در گرفتن عکس با مادر اصلا اصلا همکاری نمیکنم؟؟؟
چراشله زردهای هرسال اربعین خونه مادرجون بی نظیرترین وخوشمزه ترین میشود؟؟؟
چرا من به خواهرم آیدا اینقد علاقمندم ودر نبود یا کلافه بودن مادر به سوی او پناه می آورم؟؟؟
مامان نوشت:
آرمانم این روزها با شیرین زبونیها و حرفای قشنگت دارم عشق میکنم وتازه فهمیدم داشتن یه پسر بچه ی شیطون وپرحرف لذتیه که تو دنیا نظیر نداره/خدا را شکر /