ننه سرما
سلام دوستای مهربونم
آخیییش چه قدر دلم برا تون تنگ شده بود
شکر خدا امسال تو شهر ما بعد از پنج سال سه بار برف اومد وهمه جا سپید شد
واما بشنوید قصه من وننه سرما:
برف اولی که اومد همه خوشحال و شاد تو کوچه وخیابون اومدن وبا ذوق ولذت وافر برف بازی می کردن به جز ننه سرما(مامان) که میگفت خب برفه دیگه مگه چیه(آیکون پسر خاله)...
یرف دوم هیجان مردم دو چندان شده بود و مردم با شور واشتیاق و ذوق وسلیقه آدم برفی درست کرده بودن واین بار تنها هنر ننه سرما این بود که دوربین به دست از بفی(آدم برفی) ها ی دیگران عکس میگرفت ...
وخلاصه برف سوم هم اومد و ننه سرما فقط برا چند دقیقه ما را به نزدیک ترین پارک برد و چند تا عکس موبایلی از ما انداخت وتنها بهانه اش این وسط من بودم که یه موقع سرما نخورم مرسی مامان مهربونم که اینقد به فکر منی اگه منو نداشتی چه بهونه ای می آوردی؟؟؟
واین بود اوج شوروشوق ولذت ما از بارش برف زمستانی.البته نا گفته نمونه که بابایی ما را به یه کوهپیمایی و چشمه گردی مهمون کرد که خیلی بهمون خوش گذشت ممنون بابایی.
ماهنامه:تو این یه ماهی که گذشت یه بار رفتم آرایشگاه از نوع کودکانه وبرخلاف تصور مامان وبابا خیلی گریه کردم وجیغ وداد به راه انداختم و نتیجه اش متواری شدن دو تا بچه ساکت وخوب از آرایشگاه شد.
حسنی نگو یه دست گل تر وتمیز وتپل ومپل
برا چکاپ رفتم دکتر اطفال وزنم ١٥ کیلو وقدم٩٨بود یه آزمایش خون هم دادم که شکر خدا همه چیز عالی بود.
در پی سردی هوا ننه سرما هوس کسی(کرسی )زد به سرش که خالی از لطف نبود
وبازم ننه سرما وبخاری و منه بچه ننه که اینقد خودم را به مامان چسبوندم که این شد نتیجه اش
وبالاخره تو این یه ماهی که گذشت کلماتی یاد گرفتم که نباید یاد میگرفتم(نا مرد.کله بابا.گوشو.مامان بد.)
وکلماتی یاد گرفتم که مامان براش کلی می ذوقه(دوست دارم.شب خیر.مسی...)
ومن ومامان وماشین های جدید