بهاری که گذشت...
سلام وصدسلام
بالاخره بعد از مدتها اومدیم امیدواریم حضورمون از این کم رنگ تر نشه
این روزها مامان کمتر وقت میکنه آپ کنه بیشتر در حال ورزش و رژیم وآشپزیه ...
این روزها من و آیدا خیلی با هم دعوا میکنیم و حسابی اعصاب مامان بهم ریخته...
این روزها کمتر تلوزیون میبینم وبیشتر تبلت بازی میکنم...
این روزها مامان بابا وآیدا روزه دارن امیدوارم کمتر اذیتشون کنم و بذارم استراحت کنند البته به من امیدی نیست...
این روزها کلمات با مزه ای میگم که مامان خیلی خنده اش میگیره
تلبت=تبلت می باخم=بازنده میشم ریز خوردم=لیز خوردم دارابه=دوباره
در بهاری که گذشت یه عالمه اتفاقات خوب وقشنگ و مناسبتهای رنگ و وارنگ داشتیم
17 فروردین تولد بابایی بود که مامان کیک پزید و یه جشن کوچک خانوادگی گرفتیم
21فروردین روز مادر که هدیه بابایی مامان رو خیلی غافلگیر کرد و بسی خوشحال
12 اردیبهشت روز معلم وروز پدر که مامان کیک خوشمزه پخت و به همراه هدیه(شلوار ورزشی) برا بابایی جشن گرفتیم
7خرداد که مامانجون صقیده(صدیقه) از کربلا برگشت به فرودگاه رفتیم و برام دوتا تفنگ آورد
12خرداد جشن فارغ التحصیلی آیدا که خیلی جالب بود
روزهای تعطیلی _گردشهای دست جمعی و افتادن در حوض آب که خیلی خنده دار بود
26تیر به خاطر قبولی آیدا در آزمون تیزهوشان یه جشن کوچیک در رستوران زاگرس گرفتیم خیلی بهمون خوش گذشت هرچند من طبق معمول با مامان عکاس همکاری نکردم
مامان نوشت:
عزیزم :از " ترین" پرهیز کن ، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی.
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی .
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن.