آرمان وبلاگ نویس کوچک
هزاران سلام
آرمان هستم. از اینکه تو دنیای شما آدم بزرگا وارد شدم بسیار خوشحالم .
قبل از هرچی باید بگم من یک مقدار تو ساخت این وبلاگ تاخیر داشتم.علتشم این بود که چون مامان اینجاتنها بود وجایی نبود که بره یا کسی نبود که بیاد خونمون حسابی حوصله اش سر میرفت این بود که بابایی این وبلاگ را ساخت تا مامان خاطرات منو اینجا ثبت کنه وعکسای یادگاری بذاره تا هم این روزهای قشنگ تو خارج از کشور برا همیشه به یادمون بمونه هم مامان از تنهایی دربیاد و علت اصلی اینکه وقتی من بزرگ شدم با خوندن این خاطرات هر گز فراموش نکنم که مامان بابا چقدر دوستم داشتن وبرای خوشحالی من هر کاری از دستشون بر میاد را با جون ودل انجام میدن
الان من تقریبا دوساله هستم وقتی یکسالم بود به خاطر ماموریت بابایی اومدیم به یه جای دور اسمش هم سخته هم خطرناک "قرقیزستان" اولین باری بود که این اسم رو میشنیدیم ولی وقتی اومدیم کم کم از اینجا خوشمون اومد به خصوص آب وهوای برفی و کوهستانیش خیلی برامون جذاب بود .عکسهای زیر گواه سردی وبرفی وسرسبزی اینجاست