تولدممممم مبارککککک
یکساله شدم راه رفتم ودندون در آوردم ومامان بابا رو کلی خوشحال کردم....دوساله شدم مامان بابا با خنده هام ذوق کردن و با گریه هام غصه خوردن.....سه ساله شدم مامان بابا نگران از سکوت من و شگفت زده از اینکه تونستم حرف بزنم...
وامروز 11 مهر چهارساله شدم یه پسر شیرین زبون ودوست داشتنی عاشق ماشین و کامیون.مامان بابا خیلی دوستم دارن و منم روزی هزارتا بوسشون میکنم 16 کیلو هستم.خیلی شیطون وبازیگوشم و به جز شبهایی که بارون میاد تو رختخوابم مشکل دیگه ای ندارم
11مهر برا مامان بابا روز مهم ومقدسیه چون خدا هر دو تا فرشته هاشو توی همین روز بهشون هدیه داد 11مهر روز عشقهای مامان باباست برا همینه که مامان بابا برا خوشحال کردن من وآیدا تصمیم گرفتن یه جشن تولدبگیرن و یه عالمه مهمون دعوت کنن .برا من کیک باب اسفنجی انتخاب شد چون چند ماهی هست که عجیب عاشق کارتون باب اسفنجی شدم از ملافه وکیف ولیوان باب اسفنجی تا تزیینات اتاقم همه باب اسفنجیه .
وبرای آیدا کیک پرنسس چون مامان عقیده داره دختر کوچولوش دیگه بزرگ شده و برا خودش خانومی شده ومثل پرنسسا دلبری میکنه .
همه تزئینات رو مامان خودش درست کرد . یه عالمه وقت گذاشت تا برای خوشحالی ما کلاه ولیوان ودستمال وکارت دعوت و ریسه ی باب اسفنجی و پرنسس درست کنه.
اول جشن من خواب بودم و وقتی بیدار شدم کلی حیرت کردم عین علامت تعجب شده بودم
از کادوهایی که زیر میز چیده شده چشم برنمیدارمو مواظبم کسی برنداره
بخند آرمان بخند مادر..عشق مامان 4سالگیت مبارک
برام مثل یه رویا میمونه انگار دارم خواب میبینم
مهمونای کوچولو سهیل پسرعموم.سپهرپسرداییم ومعین پسرعموم(ما چهارتا به فاصله چند ماه همگی در یک سال به دنیا اومدیم)
و پرنسس های کوچولو النا آتنا سارینا وزهرا
و دوستهای همیشه همراهم امیرطه ومحمدطه
مهمون کوچولوهام برام هدیه های قشنگی آوردن دستشون درد نکنه.
کلی به ما بچه ها خوش گذشت و شیطونی کردیم. تجربه شیرینی بود برام.
توضیح نوشت:مامان سعی کرد تا جشن تولد بچه هاش درعین حال که تمیز وزیباست ساده و بی ریا برگزاربشه تا احیانا دل فرشته های کوچولویی که توان مالی ندارن یا برگزاری تولد تم دار وپرهزینه براشون مقدور نیست نشکنه اینکه هم تزیینات رو خلاصه کردیم وتو خونه تهیه شد هم برا عصرانه آش نذری دادیم تا در شب عید قربان درشادی اسماعیل خلیل الرحمن شریک باشیم.عیدتون مبارک دعاهاتون مستجاب.