روز باباییها

سلام بابایی. سلام به همه باباییها

من این رو خوب میدونم که  همه روزها متعلق به مامان و باباست. هر روز زحمت ما رو میکشن. صبح و شب فکر و ذکرشون مائیم. حتی وقتی پیر میشن هم باز هم به فکر ما هستن. ولی امروز که تولد امام علی (ع)هست میخوام  از بابایی عزیزم به خاطر همه ی روزهای شادی که برام آفرید وبابت خاطرات شیرینی که تو زندگی برام رقم زد تشکر کنم .

بابایی مهربونم روز پدر رو به شما تبریک میگم و ایشالا سالیان سال سلامت و شاداب در کنار ما باشی و ما از وجود نازنینت لذت ببریم.

 راستی روز پدر را به بابایی مامانی که خیلی وقته ندیدیمشون ودلمون حسابی براش تنگ شده هم تبریک میگم :پدرجون درسته که دوساله ندیدمت وشاید اگه ببینمت نشناسمت ولی مامانی اینقد از خوبیها ومهربونیات برام تعریف کرده که برا دیدنت لحظه شماری میکنم.وبرای بابایی بابایی هم که الان تو بهشته یه صلوات میفرستم روحش شاد.

بابایی این خوبه که تو این برف وسرما مواظب منی ولی نه تا این حد که منو حتی از دیدن برف محروم کنی!!

و خیلی خوبه که منو آوردی پارک وغذام میدی ولی باورم کن دارم خفه میشم!!!!

 بابایی جوون تر بودی خوش تیپ تر بودی ولی ببخشید الان...

نگی از دست ما دوتا موهات ریخته که ناناحت میشم!!!!!!

یه قصه:

 دیروز تو مسجد مراسم میلاد امام علی (ع)بود وماهم رفتیم اولش که همه چی آروم بود اما من با یه پسره دعوا کردم شروع کردم به گریه ومامانی هم منو فرستاد پیش بابایی ولی بازم  آروم نشدم وشلوغ بازی کردم وبابایی منو آورد تو حیاط مسجد ولی من همچنان جیغ میزدم  وبابایی جان که دیگه حسابی از دست من کلافه شده بود  و دید زبون خوش حالیم نمیشه رو آورد به اعمال شاقه! القصه  بابایی دل نازک ما را عذاب وجدان ول نمیکرد دیشب که نتونست شام بخوره همش بیدار بود ومن در حالیکه به خواب عمیقی رفته بودم از نوازشهای  بابایی فیض میبردم و امروز هم یه گردش دو نفره رفتیم وبا کلی خوراکی و اسباب بازی برگشتیم من در عجبم خودم را سرزنش کنم به خاطر کاری که باعث شدم بابایی را اینقد برنجونم؟! یا  تحسین کنم از اینکه  تونستم میزان عشق بابایی نسبت به خودم را بسنجم !؟