آرمانآرمان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

آرمان من

سفرنامه مسکو - ایران

1392/10/12 1:46
نویسنده : مامان مرمر
845 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. هزاران تا سلام به همه دوستام. همه کسایی که بهم سر زدن و هی دیدن نیستم. به همه اونهایی که دلشون برام تنگ شده بود یا نشده بود. و باز سلام و سپاس برای اونهایی که نگرانمون شده بودن . حالا میدونم که درسته در دنیای مجازی هستم ولی یه عالمه دوستای حقیقی دارم. خیلی با ارزشه. مرسیدلم برای همتون تنگ شده.

واما علت تاخیر :بعد از تموم شدن ماموریت بابایی چمدونا را بستیم و با پرواز بیشکک ـ مسکوـ تهران عازم ایران  شدیمSmiley

 

دو سه روزی مسکو بودیم شهر شلوغ زیبا رویایی ودیدنی

 

 

 تو این سفر همش یا رو دوش بابایی بودم یا بغل مامانی حسابی خسته شون کردم میگی نه نگا کن

 مسکومامان خسته

 

 

ای ول عجب خواهری دارم من مامی کمرش دردگرفته ومنو سپرده به آیدا

 

خواهر مهربان

همیشه وهمه جا مواظب منه 

 هتل بین المللی

 

حتی تو مترو/

 

آرمان شیطون

آجی جون بهتره بریم پیش مامی من میدونم که اون طاقت دوری منو نداره ودم به دقیقه میخواد بوسم کنه  

 دلتنگی

 

مامان کجایی؟؟

 

گمگشته

نکنه میون گلهایی

 

گلهای زیبا

من با این قایق موتوری میرم دنبالش فعلا خداحافظ

 

نه این جا هم نیست کجا می تونه رفته باشه

 دریاچه ساحلی مسکو

 

هیسسسسسسسسسس.اونهاش پیداش کردم اگه گفتی من کی ام

 

کاخ کرملین 

الان ساعت ۱۱شبه وتازه آفتاب داره غروب میکنه همه منتظر اذانند تا نماز بخونن وبخوابن چه روزای بلندی داره اینجا نه

غروب

خوب دیگه کمر بنداتونا ببندین.می خوام  برم به ایران می خوام برم به ایران

 فرودگاه مسکو

 

وقتی رسیدیم همه منتظرمون بودن وخوشحالی میکردن پدر ببعی قربونی کرد ومامانجون اسفند.خاله اشک شوق میریخت وعمه گریه میکرد.مادرجون بوس بارونمون کرد واز ته دل میخندید...

چند هفته ای خونه مامان جون ومادر جون بودیم تا خونه خودمون آماده بشه.اوایل نمیتونستم  خوب

حرف بزنم یه چیزایی میگفتم که هیچکس متوجه نمیشدو همه فکر میکردن روسی حرف میزنم برا

همین حرف زدنم خیلی طرفدار داشت تو این مدت کلی چیز یاد گرفتم:

ـ اسامی بچه های فامیل :میما(نیما)پیپا(پویا)شله(سهیل)مانجا(مامانجون)پیدر(پدر)سپه(سپهر)...

ـ جیشم را گفتم ومامی را کلی خوشحال کردم

 ـ از همه مهمتر موتور سواری که من عاشقش بودم وفقط روی موتور(رستوران سیار)Smileyغذا میخوردم

 ـخدا را شکر میکنم که بعد از دو سال به وطن برگشتیم ومن روز به روز دارم چیزهای زیادی یاد میگیرم ومامان وبابا را به ذوق میارم.

به زودی برمیگردم با پست جشن تولد بای بای

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

مامانی درسا
23 مهر 92 11:00
عزیز دلم چقده سفر حوبی داشتین چی از این بهتر ...... هم ماموریت بابا و هم سیاحت و تفریح ....... حالا میگن اینقده اونجا سرده انگاری خیلی هم سرد نبوده ...... مامان مر مر عزیزم منم با افتخار و خیلی خیلی خوشحالی شما رو لینک کردم عزیزم حالا بیشتر میام پیشت ...دوستتون دارم


شما لطف دارین اتفاقا هوا خییییلی سرده اونجا 23-...البته انتظار نداشته باشین تابستونم هوای اونجا سرد باشه هوا ملسه ودلپذیر...مرسی بابت لینک خوشبختم



مامان ریحانه جون
23 مهر 92 17:41
سلام.. خوشحال شدیم که جزو دوستای همیشگی تون هستیم.. ما هم وبتون رو لینک میکنیم...
راستی همیشه به سفر و خوشی...


سلام قربونتون برم از دوستی با شما خییییلی خوشبختم...
مامان خانوم
30 مهر 92 2:59
تکلم کودک تا پایان سه سالگی شکل کاملی به خودش میگیره که باید بتونه تمام کلمات مورد نیازش و یا چیزهایی را که با اون سر و کار داره را تا سه سالگی درست ادا کنه که اگر اینچنین نباشه مشکلی هست. ...


این را دیروز دکتر گفتار درمان که دخترم را پیشش برده بودم گفت و اضافه کرد که من باید توی دوسالگی دخترم پیش گفتار درمان می رفتم. دختر منم دقیقا مشکل شما را داشت. از نظر شنوایی و هوشی هیچ مشکلی نداره و حتی در کار فنی باهوش تر از بقیه بچه های هم سن و سالش است. اما الان که سه سال و شش ماهه شده هنوز نمی تونه جمله بندی کنه. کلمات را ادا می کند اما نمی تواند در کنار هم درست بچینه.


شما اشتباه منو که بخاطر گوش دادن به صحبت های غیر تخصصی اطرافیانم مبنی بر درست شدن تکلم دخترم به مرور زمان را تکرار نکنید. خواهش می کنم همین امروز کودک نازنینت رو ببر به یک موسسه ی توانبخشی و مشاوره بگیر. نهایتا می گه مشکلی نیست ان شالله و خیالت راحت می شه. اما اگر با وجود سالم بودن از نظر شنوایی باز هم نمی تونه صحبت کنه مشکل آرمان به احتمال زیاد مثل دختر من ( سیلیسم گفتاری ) است که با دوره های گفتار درمانی به مرور زمان این مشکل برطرف میشه


حتما حتما حتما آرمان جون رو ببر ببه اونجا که گفتم. تا حالا هم دیر شده . اگر راهنمایی یا کمکی خواستی ما در خدمتیم


در ضمن من پستی را در مورد همین مشکل دخترم زده بودم که لینک مستقیمش رو برات می ذارم شاید کامنت های دوستان به درد شما هم بخوره. البته بیشتر از محبتشون دلداری می دادند اما باز هم خیلی خوشحالم کرد. . عنوانش هست" دلم بخاطر دخترم گرفته"


من عصر دوباره نوبت جلسه ی بعدی گفتار درمانیه دخترمه و خیلی از دست خودم ناراحتم که چرا زودتر اقدام نکردم. سوالی داشتی توی وبلاگم ازم بپرس تا از دکتر فاطمه جون سوال کنم.


لینک http://fateme1389.niniweblog.com/post36.php





ممنون که با حوصله جواب پرسش منو به این خوبی دادین خیلی محبت دارین مرسیییییییییی
...









مامان سهند و سپهر
30 مهر 92 10:08
سلام عزيزم خواهش مي كنم خانمي. شما كه داخل ايران نبودين ... اينو اونجا ننوشته بودين خب يه علتش هم همين هست عزيزم زياد زبون فارسي رو نشنيده حتما. چون محيط و تلويزيون هم خيلي تاثير داره. بهرحال اميدوارم كه هيچچچچچچ مشكلي نباشه سر فرصت ميام وبتون و حسابي باهاتون آشنا ميشم و. بقيه پست هاتون و مي خونم بوسسسس خانمي
مامان بردیا
30 مهر 92 12:00
مامانی درسا
30 مهر 92 12:55
عزیزم مرمرجون پرسده بودی عکسای درسا چطور درست میکنم از سایت زیر گلم .. http://www.pizap.com/ امیدوارم عکسای خوشگلی درست کنی
مامان فاطمه کوچولو
30 مهر 92 22:10
عزیزم ششما هم با افتخار لینک شدید. روی ماه آرمان کوچولوی من و آیدا خانوم رو ببوس
راستی می تونم بپرسم شما از چه استانی هستید


سلام گلم قربون محبتتون اگه یه نگاه به قسمت درباره وبلاگ بندازی حتما متوجه میشی که ما اصفهانی هستیم وشما؟؟؟؟؟؟؟
مامان فاطمه کوچولو
5 آبان 92 17:45
سلام عزیزم. آرمان جون بهتر شد؟ آه مردم خوب اصفهان رو من چقدر دوس دارم. یکی از همکارای من اصفهانیه و شده صمیمی ترین دوست من تو اداره
خیلی از آشناییتون خوشبخت شدم
راستی من بوشهریم .


این از خونگرمی ومحبت شما بوشهریهاست خوشحالم که سعادت آشنایی با شما را دارم
مامان فاطمه
14 آبان 92 9:47
سلام عزیزم. ممنونم که با صحبت های قشنگت دلداریم دادی. خونه ی جدید چون تلفنش بی سیمیه نمی تونم اینترنت داشته باشم البته تا زمانی که مبینت بگیرم. ببخشید دیگه که دیر شد گلم. روی ماه بچه های گلت رو جای من ببوس


عزیزم شما بزرگوارتر از اونی هستی که من بخوام دلداریت بدم ایشالا زود وصل بشی با کامنتهای جدید ببینمتون
مامان لي لي
17 آبان 92 16:49
سلام وأي خدا حفظشون كنه براتون هميشه به سفر، خوبه ديگه با يه تير چند نشون زدين هم مأموريت هم تفريح و،.،،،،،، ببوسين بچه هارو از طرف من😘😘😘😘
مهسا
19 آبان 92 11:03
سلام خوشحالم که به سلامتی برگشتید به وطن انشااا..... همیشه شاد باشید قربون آرمان جون وروجک برم من وآیدا خانوم که ماشاا.... مثل ماه می مونه عکسا واقعا زیبا بود
مامان بهاره مامان امیرمحمد
3 آذر 92 12:29
سلام عزیزم همیشه به سفر و گردش انشاءا.. خیلی گل پسر بانمکی داریدها خوشبحالش با این مامان مهربون
مامان مرمر
پاسخ
ما شما را جزو دوستای همیشگی مون لینک کردیم خوش اومدید
مامانی مهربون
11 تیر 93 18:56
سلام دوست عزیزم مسابقه چیستان برگذار شد اگه می خواین تو مسابقه چیستان بیاین و با دیگر دوستان مسابقه بدین و ببینین که چه کسی برنده میشه بیاین تو وبلاگ من و مطلب اولی که اسم مطلبشم هست مسابقه چیستان رو بخونین و از مقررات اون با خبر شوید و در مسابقه شرکت کنین یادتون نره که اگه میخاین شرکت کنین حتما باید به من نظر بدین که می خواین جواب چند تا چیستان رو بگین اگه میگین 6 تا باید 5 تاش درست باشه تا بتونین جایزه کد زیباساز وبلاگ بگیرین البته من کدشو براتون خصوصی میفرسم پس خوش حالمون می کنین تا در مسابقه چیستان شرکت کنین و بهم بگین می خواین جواب چند تا چیستان رو بگین یادتون نره بیاینا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان من می باشد