یه روز پرماجرا
سلام گلی ها
دوباره خودم اومدم من نمیدونم مامانی پست قبلی اومد جواب ایمیل بده یا منو ضایع کنه
البته حرفهای مامانی رو زیاد جدی نگیرین یه روز اینقد قربون صدقه ی
من میره همش از این ترانه ها برام میخونه :عزیزم تمیزم امیدم نفسم
الهی دورت بگردم خدا گل آفریده آ منو میگیره تو بغلش انقد بوسم میکنه
آیدا وبابایی کلی حسودیشون میشه
یه روز میگه :وای آرمان خسته ام کردی چیکار کنم از دست تو!!!!!! خب
من خیلی با استعدادم میخوام همه جا سربزم وبه همی چی دست بذارم تا
شکوفاترهم بشم اما مامانی به این کارهای من میگه خرابکاری وشیطنت
مثلا"دیروز رفتم سر کیسه برنج وحسابی برنج بازی کردم خیلی با حال
بود بعد رفتم کشوهای لباس که مامی تازه مرتب کرده بود را ریختم بیرون
ویه چند تاییش هم که به نظرم کثیف اومد بردم تا بشورم خلاصه لباسا را
ریختم تو لباسشویی وکلی پودر داخل لباسشویی ودور وبرش ریختم اما هر
چی دکمه اش را زدم روشن نشد تمام این مدت مامی جون رو مبل لم
داده بود وبفرمایید شام تماشا میکرد به هوای اینکه منم تو اتاق کارتون
میبینم میدونین یه اخلاق بدی که مامانی داره اینکه همش یه سی دی
میذاره میگه آرمان بیاکارتون ببین خب منم اوایل که بچه تر بودم وخیلی
سربه راه به حرف مامان گوش میکردم واینقد کارتون میدیدم که پای تلوزیون
خوابم میبرد اما شما قضاوت کنید وقتی این همه بازی تو خونه هست که
میشه باهاش سرگرم شد و کلی شکوفا شد من بشینم پای تلوزیون بازی
دیگران را ببینم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تازه نگفتم وقتی مامان اینجوری بودو
فرکش کار نمیکرد من تو اتاق آیدا آشیک برداشتم ورو کتابش کلی طراحی
کردم واااااااااااای اگه آیدا بفهمه!!!!!!!!!!!
از بین الفبا به حرف شین علاقه خاصی دارم اینم نمونه اش شفش(کفش)
آشیک(ماژیک) شی دی(سی دی) شیب(سیب) پشته(پسته) آشام
(آدامس)
بابایی جدیدا" یه شفش خریده اینقد با حاله چراغ عقبش روشن میشه
وقتی راه میرم دوست دارم همش پشت سرم را نگاه کنم اما نمیدونم چرا
هی می افتم!!!!شما میدونین؟؟؟؟؟
عکس های این پست هنوز آپلود نشده در اسرع وقت همینجا میذارم