آرمانآرمان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

آرمان من

دنیای وارونه ی آرمان

سلااااااااااااام من آمدم (اومدم) ببخشید زودآمدم نه نه نه دیراومدم!!! این روزها همه چیزم وارونه شده مثلا خیلی دوست دارم کفشهام رو تابه تا بپوشم!!! وقتی تشنه ام میشه وآب میخوام میگم گشنمه جالبه که مامان فوری منظورمنو میفهمه وفوری اقدام میکنه. تلبزیونا کمش کن یعنی صدای تلوزیونا زیادکن!!! برقا را خاموش کن یعنی برقا را روشن کن من از تاریکی میترسم!!! سردمه یعنی خیلی گرممه!!! در را ببند  یعنی درا بازکن(موقهایی که آیدا میره تو اتاقش ودرا میبنده تا بدرسه) این روزا با آیدا قایم موشک بازی میکنیم اول من چمشام را باز میکنم تا آیدا گم شه بعد میرم هیداش میکنم هولا هولا ه...
11 خرداد 1393

کیک پزون

یه سلام اردیبهشتی به همه ی دوستان بهشتی واقعا چه آب وهوای خوبیه خیلی دلچسب و دلنشینه آدم کلی لذت میبره راستی چه اردیبهشت پرباری داشتیما دمش گرم اولش که روز مادر بود  روز مامانا مبارک به ویژه مامانی خودم دوستت دارم بعدش روز معلم را به همه معلما به ویژه بابایی خودم تبریک میگم بابایی دوستت دارم آخرش هم روز پدر را به همه ی باباها به ویژه بابی(پدر) تبریک میگم پدرجون دوستت دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم این کلمه ایه که روزی هزار بار به مامان میگم اونم میخنده ومنو بغل میکنه فشارم میده وبا تمام وجودش میگه منم دوستت دارم عزیزم   خب کادو روز مادرمون دوتا شاخه گل...
22 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلااااااااااام دوستای همیشه بهار بهارتون مبارک تعطیلات خوش گذشت به ما که خیلی خوش گذشت سرفه هفت سینگ (سفره هفت سین)انداختیم سبزه  کاشتوندیم . تمتم (تخم مرغ)رنگ کردیم     تندتند رفتیم مهمونی اما تو مهمونی اصلا پسر خوبی نبودم هرجا میرفتیم ماشین میخواستم وموقع اومدن گریه میکردم ومیخواستم اسباب بازی کش برم که مامان بابا مانع من میشدن  یه عالمه عیدی گرفتیم البته من پولهای عیدیم را با آیدا عبض (عوض) میکردم به این صورت که پنج هزاری وده هزاری وپنجاه هزاری را میدادم به آجی اونم از اون پول گشنگا (قشنگا) که من دوست داشتم(پنجاه تومنی)بهم میدادم یه همچین خواهری دارم من در ...
19 فروردين 1393

خداحافظ 1392

سلااااام دوستای گلم دلم حسسسسابی براتون تنگ شده بود سال ٩٢کم کم داره تموم میشه وارد یه سال جدید میشیم سال ٩٢ من دونیمه ای بودم نیمه اول خارج ازکشور وبه دور از فامیل ولی نیمه دوم اومدیم ایران در کنار خانواده وفامیل...نیمه اول من یه آرمانه بی زبون بودم که کسی از حرفهام چیزی نمی فهمید ومامان از این بابت کلی غصه میخورد  ولی نیمه دوم من یه آرمانه شیرین زبون بودم که برا هر یه کلمه حرفی که میزدم مامان بابا کلی برام ذوق میکردن... نیمه اول خیلی از چیزا برام نامفهوم بود ولی نیمه دوم من با واژه های قشنگی مثل مامانجون وپدر خاله عمه عمو دایی وخیلی چیزای دیگه آشنا شدم ... در کل سالی که گذشت برا من سالی پر از رشد بود. امیدوار...
19 اسفند 1392

ننه سرما

سلام دوستای مهربونم آخیییش چه قدر دلم برا تون تنگ شده بود شکر خدا امسال تو شهر ما  بعد از پنج سال  سه بار برف اومد وهمه جا سپید شد   واما بشنوید قصه من وننه سرما: برف اولی که اومد همه خوشحال و شاد تو کوچه وخیابون اومدن وبا ذوق ولذت وافر برف بازی می کردن  به جز ننه سرما(مامان)  که میگفت خب برفه دیگه مگه چیه(آیکون پسر خاله)... یرف دوم هیجان مردم دو چندان شده بود و مردم با شور واشتیاق و ذوق وسلیقه  آدم برفی درست کرده بودن واین بار تنها هنر ننه سرما این بود که دوربین به دست از بفی (آدم برفی) ها ی دیگران عکس میگرفت ... وخلاصه برف سوم هم اومد و ننه سرما فقط برا چ...
29 بهمن 1392

3سال و3ماه و3روز

  سلام دوستای خوبم امروز یه تاریخ زیبا توی زندگی منه! که فقط اومدیم اون رو ثبت کنیم. امروز ٣سال و٣ ماه و٣ روز از به دنیا اومدن من میگذره مامان برام یه کیک پزید از نوع فنجونی خیلی خوشمزه شد ...
29 بهمن 1392

سفرنامه مسکو - ایران

سلام. هزاران تا سلام به همه دوستام. همه کسایی که بهم سر زدن و هی دیدن نیستم. به همه اونهایی که دلشون برام تنگ شده بود یا نشده بود. و باز سلام و سپاس برای اونهایی که نگرانمون شده بودن . حالا میدونم که درسته در دنیای مجازی هستم ولی یه عالمه دوستای حقیقی دارم. خیلی با ارزشه. مرسی دلم برای همتون تنگ شده. واما علت تاخیر :بعد از تموم شدن ماموریت بابایی چمدونا را بستیم و با پرواز بیشکک ـ مسکوـ تهران عازم ایران  شدیم   دو سه روزی مسکو بودیم شهر شلوغ زیبا رویایی ودیدنی      تو این سفر همش یا رو دوش بابایی بودم یا بغل مامانی حسابی خسته شون کردم میگی نه نگا کن   ...
12 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان من می باشد